بالغ » سبک دانلود داستانهای شهوتی های نادیا

05:03
دانلود داستان سکسی درباره انجمن

کمیسیون حسابرسی. حمام پادگان. انتقام برای رشد حرفه ای . مثل زنش فقط در آن من شروع به خدمت به عنوان یک افسر. در Zagorinsky من به طور کامل داد. خوب, قاضی برای خودتان از روستا بود که در آن بخشی وجود دارد, یک قطار وجود دارد (در 5 صبح) به چلیابینسک, و آن را در شب بود. این کل ارتباط با تمدن است. او بلافاصله با همسرش وارد. همسر من یک دختر بزرگ بود-فرفری و پاهای بلند. ما فقط ازدواج کرده بود, و ما واقعا نمی دانند که خیلی در مورد هر یک از دیگر, با توجه به من او را یک سال پیش در یک مهمانی دانشجوی دانشکده افسری ملاقات کرده بود . من شما را با توضیحات سال اول خسته نخواهم کرد ، همانطور که در مورد سال اول پس از کلمه همسرم به شما خواهم گفت. این چیزی است که داستان در مورد امروز نیست. اينطوري. کمیسیون تایید دوباره وارد واحد ما (ما یک واحد آموزش بود, و کمیسیون هر شش ماه آمد). البته ، در شب آنها با حمام افسران پر شد. در آن زمان ، من در حال حاضر تبدیل به یک فرمانده گردان معاون (فقط یک رشد حرفه ای باور نکردنی) ، و بنابراین من نیز تا به حال برای شرکت در این رویداد. سپس چند زن افسران جوان به حمام دعوت شدند چرا که فرمانده گفت: آنها رقیق شد تیم مردان. در میان این زنان ناتاشا من بود . این همه به تدریج آغاز شد. دختران در لباس شنا بودند, مردان در لباس شنا. چند toasts برای جلسه معرفی کسانی که نه بازگشت و خانم ها در حال حاضر به دنبال رقص و صحبت کردن. در طول رقص, بسیاری از مقامات این کمیسیون با آنها من ناتالیا رقصید مجاز خود را کوچک آزادی در قالب نوازش لخت پشت گاهی با یک انتقال به الاغ . اما من نگران نباشید, چون من فکر کردم آن یک شوخی خوب بود. ناتاشا شرکت مردان را برای همه چیز رقیق کرد و دختران دیگر عقب نشینی نکردند. سپس, البته, همه به اتاق بخار رفت. اتاق بخار بزرگ بود, اما هنوز هم می تواند همه چیز نیست. ناتالیا و من در احزاب مختلف شرکت کردند. من اول رفتم وقتی که من به راهرو پس از اتاق بخار و استخر رفت, حزب در همان جهت ادامه, جز این که مردم مست شد, اما همسر من سرخ . او در از سالن استخر را در آغوش با یکی از افسران دعوت آمد, اما زمانی که او به من دیدم, او حمایت دور از او. صورت او صورتی بود و چشمانش درخشان بود. سپس من فکر کردم به اندازه کافی برای نوشیدن وجود دارد. سپس او را به اتاق بخار با یک حزب رفت. من در جدول نشست و همچنان به برقراری ارتباط با مردم. در همین حال ، بسیاری از زنان شروع به اجازه دادن به خود برای باز کردن پنجه های خود کردند. من می خواستم به عصبانی, اما من ذهن من تغییر. پس از حدود 40 دقیقه ، من تعجب کردم که چه مدت آنها حمام بخار را می گیرند، و تصمیم گرفتم از آن بازدید کنم ، اما وقتی وارد اتاق استخر شدم ، من مسدود شدم و مسدود شدم. من يه عکس وحشي ديدم کاتیا, همسر یکی از فرماندهان آب از گردان من, روی تخت دراز کشیده بود با پاهای او را گسترش, و برخی از افسر سنگین از کمیسیون او لعنتی شد. او پاهای خود را در اطراف باسن خود پیچیده و به آرامی بر ریتم حرکات او گریه. من بلافاصله دیدم ناتاشا . آنها او را در هر دو طرف با دو افسر مهمان برای دست و پا برگزار, و لعنتی سوم او توسط باسن برگزار . من در ستون متوقف, و من نمی توانستم باور کنم که قبل از چشم من ECU اشتباه من بود. او اسلحه خود را در اطراف شانه های او انداخت, برگزاری تنها به ناله او, گاز گرفتن لب بالا او. همزمان, من تو را دیدم یک غریبه رفتن وجود دارد در بیدمشک همسر زیبای من و قضاوت توسط اثری از اسپرم جریان از گربه اش, نه یکی از اولین که روح من زیر کلیک . به عنوان اگر در پس زمینه از طریق درب باز دیدم همسر دوست من به عنوان ایرینا و همکار او در دو پورت در جلو و پشت دو کمیسیون بیشتر. از آنجا که از استرس, من با آنچه همسر من متوجه کشیده شد, و ما چشم او را ملاقات کرد. بدون توقف به ناله و شکایت کردن با لذت, او قادر به گفتن بود: - متاسفم, Kolya! همه برای شما . میخواستم برم پیش این آدما اما دست قوی فرمانده من به اتاق نشیمن کشیده. او به من در آغوش خرس فشرده و به من یک لیوان ودکا دست. من محتویات آتشین فنجان را در یک قورت نوشید و به چشم فرمانده نگاه کرد:" درست است ، " خفه خفه من ابلهانه به جدول گفت و یک لیوان دیگر از ودکا ریخت. برای برخی از دلیل من فکر کردم که در حال حاضر او باید اجرا شود و برای آمرزش بخواهید اما این اتفاق رخ نداد (پس از آن متوجه شدم که او چه می خواست اما من اجازه نمی دهد او برود). من بسیار متشنج بود و رفت و برگشت به سالن استخر. ناتاشا دیگر وجود دارد, اما دو افسر جوان زن بیشتر پیچ بود. من به اتاق بخار نگاه, اما ایرینا هنوز هم وجود دارد. من ناتاشا در اتاق بیلیارد پیدا شده است, جایی که دانلود داستانهای شهوتی او در مقابل سه مرد نشسته بر روی نیمکت زانو زد و تحت فشار قرار دادند دور دو دسته سمت, مکیدن در سوم. در همان زمان ، nahfin ما (رئیس فوری او ، از آنجایی که او در حسابداری کار می کرد) او را در الاغ از پشت دمار از روزگارمان درآورد. سمت راست وجود دارد در میز بیلیارد, کاتیا از هم جدا پاره شد, و در میز قهوه, همسر فرمانده 2, کریستینا, در دهان و مکی بود . سپس من به نظر می رسید به یک پرتگاه افتاده و من هیچ چیز را به یاد داشته باشید. در قسمت, من به یاد داشته باشید خواب بر روی نیمکت و همسرم ایستاده بر من با سرطان و ناله به عنوان آنها جایگزین لعنتی او را از پشت. سپس من به یاد داشته باشید پرتاب کردن, و به عنوان من به آینده, عبور از استخر, من تو را دیدم ناتاشا مکیدن فرمانده. همچنین ، به نظر من ، آنها او را در میز بیلیارد دمار از روزگارمان درآورد ، اما من مطمئن نیستم ، زیرا در حال حاضر یک رویا به حقیقت می پیوندند. من بر روی نیمکت همان بیدار شد. تعداد کمی از مردم در حمام باقی مانده است. من تصمیم گرفتم برای کشف تمام اتاق.